سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

توبه نصوح

 

 امام صادق علیه السلام فرموده اند: توبه نصوح آن است که باطن و ظاهر توبه کننده یکسان باشد و شخص تائب با دل و زبان به خدا باز گردد و درخواست امرزش نماید حتی ضمیرش بهتر از زبان عذرخواه گناه باشد.

ابو حمزه ثمالی از حضرت علی بن الحسین علیه السلام حدیث نموده که فرموده:

مردی با همسرش سفر دریا رفت .کشتی وسط دریا شکست. تمام کسانی که در کشتی سوار بودند به دریا ریختند و هیچ یک نجات پیدا نکردند مگر همسر آن مرد که تخته پاره ای از کشتی به دستش آمد و به وسیله آن تخته نجات یافت و به یکی از جزایر آن دریا پناهنده شد. در آن جزیره راهزنی بود . لا ابا لی گری و بی باکی او باعث شده بود که کوچگترین احترامی را به خدا و مقررات او قائل نباشد. زن بالای سر دزد آمد. مرد سر بلند کرد .او را دید. پرسید:((انسانی یا جن؟))گفت:((انسانم!))مرد راهزن حرف دیگری نگفت.زن به نقطه ای رفت و نشست.مرد نزد او آمد ومانند شوهری که در کنار زنش بنشیند در کنار او نشست. وقتی به وی قصد تجاوز نمود زن سخت نگران و مضطرب گردید.مرد به او گفت:((چرا مضطربی؟))زن به آسمان اشاره کرد و گفت:((از او میترسم.))بر اثر نگرانی و اضطراب واقعی آن زن با عفت ، طوفانی در ضمیر مرد بر پا شد و یه شدت تحت تاثیر قرار گرفت و گفت :((به خدا قسم که من از تو سزاوارترم که از خدای خود بترسم.))سپس از جا برخاست و بدون انکه تجاوزی نموده باشد ، زن را ترک گفت و راه منزل خود را در پیش گرفت در حالیکه تمام وجودش را اندیشه توبه و بازگشت به سوی خدا احاطه کرده بود.

راهزن تائب بین راه با مرد راهب برخورد نمود که هر دو یک مسیر ر ا طی میکردند و افتاب سوزان به شدت بر آنان می تابید. راهب به جوان گفت دعا کن خداوند لکه ابری بفرستد و بر ما سایه افکند. جوان گفت:((من نزد خدا حسنه ای ندارم تا به خود جرات درخواست دهم.))راهب گفت:((پس من دعا میکنم تو آمین بگو!))جوان پذیرفت.

راهب دعا کرد و جوان آمین گفت.در اسرع وقت ابری بالای سرشان آمد و بر آن دو سایه افکند.

مدتی از روز را در سایه آن ابر رفتند،تا سر دو راهی رسیدند. مسیر راهب از جوان جدا می شد هر یک راه خود را در پیش گرفتند،اما ابر به دنبال جوان رفت. راهب به او گفت:((تو از من بهتری!خداوند خواسته تو را اجابت نمود، نه خواسته مرا. قصه خود را برای من بیان کن .)) جوان قصه زن را شرحداد.راهب گفت:((برایخوف از خدا و بازگشت به سوی او گناهان گذشته ات بخشیده شد.دقت کن که در آینده چگونه خواهی بود)).

جوان آلوده و راهزنی از حالت روحی یک زن با ایمان متنبه شد ،در یک لحظه به خود آمد، به سوی خدا بازگشت ، و با دل و زبان توبه کرد.

خداوند طبق  وعه ای که داده بود ،گناهانش را تکویر نمود و دعایش را به استجابت رساند.

 

داستانهای شیرین و حکایا ت خواندنی،در محضر استاد سخن،مرحوم فلسفی(ره) 

 

 


 نگاشته شده توسط طلبه درشنبه 86/11/20  ساعت 11:18 صبح
| نظر | لینک ثابت 



پیوندها روزانه

سایر امکانات